۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

.


بنویسم که یادم بماند، وقتی کسی رنجور است، نازک، و گوشه‌ی ناخن حوصله‌اش به هر چیزی گیر می‌کند و دادش را درمی‌آورد، اگر با من بی‌حوصلگی کرد، صدا بالا بُرد، مثل همیشه‌اش با من نبود، من دیگر به دل نگیرم، به رخش نکشم، درد به دردش اضافه نکنم.
یادم بماند کاری نکنم که حالا توی این «هیری‌ویری» و واویلای دلش، دنبال رنجیدگی من هم بدود، خواهشم کند که ببخشم.
لعنت به من.
آسان بگیرم. آسان بگیرم. آسان بگیرم.

۲ نظر:

mahnaz گفت...

تو نوشته، نخاطب فرضی و نگارنده یکی ن، اما تو عرصه عمل، معمولن دوتای جداگانه‌ن، دوتا آدم دیگه، حتی اگر یک نفر باشند. شدنی نیست، به گمان من البته.
در ضمن، مبارکا

لولی گفت...

از منیت غلیطه یا حافظه کمرنگ نمی دونم ... ولی اغلب حسرتیه مکرر !