هربار که میروم سراغ یخچال، سراغ بستهی آلوی سوغات مشهد، نوشتهی
روی کاغذش را میخوانم، «اجناس خریداری شده هر موقع عودت داده شود با کمال امتنان
پس گرفته خواهد شد.»
بعد، همین جوری الکیپلکی برای خودم، پیرمردی را میبینم، با
پیرهن سپید بلند روی شلوار و عرقچین، که حوصله دارد با تکتک زنهایی که پشت دخلش
اینپا و آن پا میکنند و از حاجآقا قیمت میپرسند، چانه بزند و توضیح بدهد و
آخرش هم وقت رفتن بگوید در پناه خدا.
هربار که یکدانه آلو میاندازم گوشهی لپم، دو سه تا هم
توی خورشت، به من هم میگوید در پناه خدا.
۳ نظر:
شیرین بود
شبیهِ نازِ عزیزست پس؛
مزهش ترش و شیرین، جنسش مطمئن و مرغوب..
پس که نمیدهیم، بماند، باز هم میخریم به میل و اشتیاق؛
خدا فروشندهاش را نگاهدارد.
اگر بالاي برچسب نوشته «گرجی»، یک سینی چای (در هیبت ِ استکان-نعلبکی) روي پیشخون ِ مغازه را هم ضمیمهی تصویرت کن :)
ارسال یک نظر