۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

.

تو که دست تکون می‌دی
به ستاره جون می‌دی
می‌شکفه گل از گل باغ..


می‌توانم خاطرات بسیاری برایت تعریف کنم، از لحظه‌ای که دوستی، عزیزی را آن‌طرف خیابان، یا کمی دورترک، دیده‌ام. دست تکان داده‌ام، دست تکان داده است، و همین تکان دست، همین حرکت در آغاز مردد و بعد، مشتاق و محکم، دلم را بسیار گرم کرده است.
می‌توانم برایت تعریف کنم کمتر از انگشتان دست، نخستین دیدارهایم را، آن نگاه و لبخند نخستین از دور و آن تکان دادن دست، که یعنی هی... من همانم که کلماتمان با هم آشناست. که چند لحظه بعد که به هم می‌رسیم ترسی نیست، اندوهی نیست، هرچه هست آشنایی‌ست.
برایت تعریف نمی‌کنم از آن بارهایی که آن یکی که آن‌ور خیابان بود، خسته بود، غمگین بود، بی‌حوصله، و دستی تکان نداد و من، می‌خواستم تمام راه را بازگردم، بی‌دیدار، از ترس غربت آن دیدار.
 ...
برای تو دوستِ دیرِ تازه‌یافته، برای دست تکان دادن‌‌مان، و آن شکیبایی برای سبز شدن چراغ و به هم پیوستن، دست دادن، خندیدن و درآغوش گرفتن. 

۱ نظر:

خانم كنار كارما گفت...

:******* دست تکان دادن، آخ از دست تکان دادن