۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

.

از طرفی، از سوی خیلی‌خیلی یواشکی و کوچک و کم‌جان اما همچنان و به شکل عجیبی نیرومند، آرامم از این شکستن.
که دیگر نه آن‌چه دیگران، که خودم هم گمان می‌بردم، نیستم، یا دیگر کسی نیازی نمی‌بیند که باشم.
دیگر می‌توانم آرام‌تر، گیرم بسیار غمگین‌تر و سربه‌زیرتر، خودم باشم. کوچک‌تر و شکننده‌تر از آن‌چه به نظر می‌رسیدم، حتی در آینه.
چه باک.
دنیا از آن شانه‌های برافراشته و سرهای بی‌پرسش، همیشه بلند.
خوشحالم که دامنه‌ی داوری‌ام درباره‌ی خودم و مردمان و آن‌چه می‌گویند و می‌کنند، آن‌چه از پسش برمی‌آیند و آن‌چه شکستش را به خواب هم نمی‌بینند، بسیار بسیار کوچک‌تر شد از آن‌چه که بود. دیگر بسیار ترسان و لرزلرزان‌تر می‌توانم بگویم چه کسی بد کرد یا چه‌کسی عاشق‌تر بود یا چه کسی شجاعانه جنگید، یا حماقت‌بار مقاومت کرد. اگر البته، بتوانم که بگویم.
حالا بیشتر می‌توانم خودم را جای یکی دیگر ببینم، و ببینم شاید من در جایگاه او، چون او، یا بسیار کم‌تر از او بودم، و بیش از آن‌چه بر خودم روا می‌دارم بر او سخت نگیرم.
جرأت داوری‌ام کم‌تر شد، ایمانم به توانایی‌‌ خودم و آدم‌ها و دوست‌داشتن‌ها کمتر، اما یاد گرفتم که باید مهربان باشم.
یاد گرفتم که سرم را بالاتر بگیرم، واضح‌ ببینم، و دریابم نگاه غم‌ناک را، در چشمان هرکه هست، و بد نبودن را باور کنم از آن‌که موجب دردی شده است.
که دیگر می‌دانم گاهی همه‌چیز بدجور دست‌به‌دست هم می‌دهند تا همه‌چیز دیر و دور شود.
فهمیدم نفرت نتوانسته شکستم دهد هنوز، و از هیچ‌کس، هیچ‌کس بیزار نیستم.
یاد گرفتم که همه حق دارند و گاهی به خاطر همین گمان، به هم بسیار درد می‌چشانند.
به تلخی، به تلخی بسیار، فهمیدم گاهی دیگر دوست‌نداشتن به آدم نیرو می‌دهد، توان دوباره ایستادن.
و با این‌حال، قول می‌دهم به خودم، به جهان، که از دوست‌داشتن نترسم. ‌
دیگر ایمان دارم، در لحظاتی که باید راه برگزینیم و خودمان را و جهانمان را تعریف کنیم، نباید این‌همه تنها باشیم و باز، به شکل هولناکی تنهاییم.
...‌
شمعی توی دستم داشتم، نگاهش می‌کنم. نامش را چه بگذارم؟ امید؟
نمی‌دانم.
توفان رحم نداشت، ندارد، هیچ، اما شمع، کوچک و لاجان، توی گودی دستم، دلم، روشن است، هنوز.
هنوز.


پرونده‌ی سوگواری را همین‌جا می‌بندم.
می‌دانم روزها و شب‌های بسیاری بعد از این هم توی سرم، دلم، غوغاست، اما این‌جا دست‌کم باز باید بشود خانه‌ی خودم.
آذین لحظه.
قول می‌دهم.

هیچ نظری موجود نیست: