۱۳۹۳ مهر ۲۱, دوشنبه

.

من به تقدیر اعتقادی ندارم عزیز دل، اما می‌دانم که یک‌چیزهای عجیبی توی زندگی اتفاق می‌افتند که آدم‌ها اسمی ندارند رویشان بگذارند، و صدایشان می‌کنند تقدیر، سرنوشت.
مثلا این‌که من بعد از این‌همه وقت، بتوانم مسیر ونک تا سر فاطمی را با تو پیاده بیایم، سر دوراهی روبه‌روی تو بایستم، و اشک و آغوش.
و کسی جز تو نباشد در همه‌ی دنیا که این‌همه بداند من کجا ایستاده‌ام، و کسی جز من نباشد که این‌همه بداند تو کجا ایستاده‌ای.
...
نترس عزیز دل، از نبخشیدن نترس، کسی که از نبخشیدن می‌ترسد، همیشه می‌بخشد. 

هیچ نظری موجود نیست: