۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

.



سبزی ترد زودرس بید مجنون‌ها را تماشا کن، سرخی بی‌وقت سرشاخه‎های نارون‌ها را.
«بهار آمده، ز سیم خاردار گذشته.»
یک‌سال کمتر گذشته از آن روزی که این‎جا نوشتم، هربار که شاخه‌ی به گل نشسته‌ای می‌بینم، حواسم را جمع می‌کنم که یادم بماند شکفتنش را، به وقت گرمای طاقت‌کش تابستان، یا سرمای بی‌‌رحم زمستان.
حالا، فکر می‌کنم که عمرم قد نداد به تماشای آن شاخه‌های آن کوچه‌ها.
...
تکرار می‌کردم با خود، که «یک‌روزی دوباره این خیابان‌ها، می‌شوند خیابان‌های خودمان.»
یاد هشتاد و هشتم، یاد این‌که «هرکس هشتاد و هشت خود را دارد.»
باز می‌گردم و تماشا می‌کنم شکفتن آن شاخه‌ها، آن کوچه‌ها را. 


*برای عکس نوشته بودم:
بگویی یک‌دقیقه صبر کن، بایستی به تماشا و باز بدانی نمی‌توانی حال را ثبت کنی.
و بدانی هم که حاجت به ضبط و ثبت نیست. یادت می‌ماند این شب‌های غریب و عزیز تهران را.
شهر، دارد بازپس‌ات می‌گیرد.

هیچ نظری موجود نیست: