«با او که نزدیکترین و عزیزترین بود و هست، این گذشت بر من، از بقیه چه انتظاری دارم.» یک نومیدی ناجوری دارد این جمله. آنقدر که دلم میخواهد به گوینده بگویم، به آن نزدیکی و محبت شک کن، نه به بیفایدگی نزدیکی و محبت.
و راستش؟ نمیدانم پس از کدامیکی از این تردیدها، این بنیاد بر باد دادنها، آدم کمتر تلخ، کمتر بیاعتماد بر جا میماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر