۱۳۹۵ اسفند ۱, یکشنبه

.

حرف می‌زدیم درباره‌ی دیگری، اما من یاد خودم بودم، وقت‌های درد و ترس و رنجیدگی و خشم، هروقت که شور و توان احساسات آن‌قدر بوده که طبع اغلب آرامم هم از پسشان برنیامده و واکنشی نشان داده‌ام که بعدش خودم را نشناخته‌ام. خودم را نبخشیده‌ام. 
و فکر کردم داوری مثل همیشه سخت‌ترین کار آسان دنیاست. 
و فکر کردم خوشا آنان که بعد از شکستن امواج سهمگین، باز می‌توانند خودشان را در آینه نگاه کنند و عادلانه، خود را بفهمند و ببخشند.
خوش‌تر، آن‌ها که آن‌که باید، بماند کنارشان در کشاکش این امواج و به ساحل که رسید، توفان‌زده و کوفته و بی‌جان، بفهمدشان، ببخشد. 

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آره دختر همینه
نمیدونم تا چه حد میتونی منبسط بشی
میترسم
میترسم خیلی بهت فشار بیاد
سونامی هست
موج هست
سقوط موج هست
تو هستی پس من هستم
زنده باش یار من