ادریس، جوانک بلوچ گفته بود «اونجور که شما خندیدی، دریا
هم آروم گرفت.» من نفهمیده بودم با من است. گرفتار دریا بودم و خندهها و موج و باد.
بعدش تو برایم گفتی. با همان لهجهی جوانک برایم گفتی و خندهخنده گفتی البته که
برمیگردی و گردنش را میشکنی، اما دلیل نمیشود که اعتراف نکنی که بیشرف چه قشنگ
گفت.
از آن بعدازظهر کنار آن دریا که شبیه این روزهای من، میان
دو گریه آرام گرفته بود، من به کلمات آن جوانک بلوچ که نه، به کلماتی که تو تکثیر
کردی میآویزم و لبخند میزنم.
مثل همیشه که بلدی زیبایی را و خوشی را تکثیر کنی تا به
هوایش زنده بمانم.
۳ نظر:
لذت خوندنت
چراغِ این خانه دوباره روشن شده واین یعنی «زندگی هنوز خوشگلیاشو داره» به قولِ خانومِ هایده البته...
چقدر زیبا نوشتید
ارسال یک نظر