از خودآزاری معمول این روزها میگفتیم، اینکه مثلا صفحههای پرطرفداری در اینستاگرام باعث غصه و احساس بدبختیاند؛ که ببین٬ دارد رویای من را زندگی میکند و من نمیتوانم.
«ر» میگفت میداند فلان صفحهی خاص با نمایش خوشبختیاش، سفر و همسفر و همسر و پارتنر و خانه و معاشرت و الخ، آزارش میدهد و باز نمیتواند خودداری کند و میرود میبیند و حالش بد میشود.
«میم» میگفت فلانی؟ میشناسمش، شک نکن که با شوهرش مشکل دارد به این دلیل و آن دلیل، و آن چیزی که میبینی و غصهاش را میخوری، همهی ماجرا نیست. «آ» هم گفت میدانی بهمانی چطوری اینهمه راحت سفر میکند؟ گذرنامهی غیرایرانی دارد و...
حرف بود و حرف بود و مثل خیلی وقتهای شبیه این، آدم از اینکه میدید ناتوانیاش جمعی است و در این تاریکترین گوشههای روحش تنها نیست، لذت پست و حقیری میبرد.
این وسط من یاد سیستم دفاعی خودم افتادم، که دیر کار میافتد و سوراخ و نشتی هم کم ندارد، اما کارم را راه میاندازد. که از یک لحظهی خاص، غریزهام میگوید دیگر آزار دیدن بس است. کلماتش، تصاویرش آزارت میدهد؟ نخوان، نبین. آنفالو و بلاک و میوت را برای همین وقتها گذاشتهاند. و این نه برای مشهورها و سلبریتیها، که برای نزدیکترینها و عزیزترینهایم بیشتر صدق میکند.
و میدانی، عجیبش این نیست که بعدش دیگر حتی وسوسه نمیشوم که بخوانم یا ببینم، این است که اگر از همان سوراخها و نشتیها، بی که بخواهم با نوشته و عکسی که ازش دوری کردهام مواجه شوم، بس که همهی جهان کوچک و حقیر ما در هم تنیده است، جوری دلم میریزد و مضطرب میشوم که ساعتها و گاهی روزها زمان لازم است تا فراموش کنم.
فراموشی ... دیگر یقین دارم که آدم نه میفهمد، نه میبخشد، که فراموش میکند. و همهی تقلای من برای فرار از فراموشی است و چه مضحک و دردناک است که باز بهش پناه میبرم.
۴ نظر:
some dance to remember..
some dance to forget..
سلام
اولش دوست دارم بگم که من همه نوشتههاتو میخونم.. حتی شده چند بار و حتی بارها شده که از در بیخوابی یا پیدا کردن یه فضای همرنگ خودم و آروم شدن، اومدم ده-پانزده تا از نوشتهها رو دوباره خوندم و با تامل مزه مزه کردم..
حالا اینم بگم که خیلی به توانایی نوشتن شما، نوازش قلم شما و فریز کردن خیلی از لحظهها حسودیم میشه.. ولی حسودیم ازون بدجنساش نیست.. دستت همیشه گرم
آخرشم نظرم در مورد این نوشته، منم همینجوری هستم و یا بهتره بگم بودم. آخرش بیش از ۴ ماهه که اومدم بیرون از فیسبوک و اینستا که اگه حتی درقیاس با آن دیگران، بدبختم و باخته، باز حداقل اینقدر نفسم تنگ نشه و لذتهای نباتیمو نبازم.
اول اینکه ببخشید که دیر جواب میدم. دوم اینکهلطف زیاد دارید به من، سوم اینکه کار خوبی کردین وامیدوارم لذتهای شخصیتون انقدر کافی بشه که هیچ تظاهر و نمایشی، در نظرتون کوچک و حقیرش نکنه.
سلام.. ممنون از پاسخگویی! غافلگیر شدم!
لطف و تعارفی نبود، تمامش نگاه و حال منه به ریتم جملات و کلمهچینی شما. بعضیهاشون برام شبیه یه آهنگ شده که ثبتشون کردم و دوباره میخونمشون.. دلانگیز!
با حرفتون موافقم. رهاتر از بیرون اومدن از این شبکهها، بیتفاوتی از ریشه هست که چیزی تهدیدآمیز نباشه..
ولی آذین جان، نمیدونم چقدر دیگه باید برای پختگیهای مکرر صبر کرد!
ارسال یک نظر